امیر ابوالفضلامیر ابوالفضل، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 30 روز سن داره

زیباترین هدیه خدا*امیرابوالفضل*

شیطنتهای جدید

سلااااااااااااااااااااااااااااااااام نفسم امیر جونم جند روزی ماشاا... خیلی شیطون شدی  راستی مثل اینکه میخای دندون دربیاری چون فقط بهونه گیری میکنی و اذیت میدی دیروز برا چند ثانیه گذاشتمت روی تشک بازیت تا برم آشپزخونه و برات شیر درست کنم که یهووووووووووووووو... جیغ زدی   با عجله اومدم پیشت دیدمت تشک بازی رو برگردوندی روت و داری با خنده هات ابراز موفقیت در خرابکاری و ترسوندن من میکنی  بعد هم شروع کردی به بال بال زدن که بیا منو بردار اینم عکساش  قربون شیطنتات بشم منننننننننننننننننننن ...
17 مهر 1391

ختنه

سلام پسملم مامان فدات بشه در تاریخ٩١٠٦٠٧تو رو بردیم پیش دکترت و ختنه کردت از همه کسایی که به دیدنت اومدن و کادو اوردن و ما رو شرمنده کردن ممنونیم مادری برات دامن دوخته بود که راحت باشی اونقده بانمک شده بودی  مادری و بابا جون برات پیرهن و سوشرت وجلیقه خریدن داییهات لباس  عمو و زنعموی من لباس  مادربزرگهای من کادوی نقدی عمه مهربونم کادوی نقدی و برای پاگشات که چند روز قبل رفته بودیم گل نقره داد دست همشون درد نکنه امیرم نفسم دوستت دارم بیشتر از جونم   ...
18 شهريور 1391

شیطنتهای جدید

سلام عسلممممممممممممم فدات بشم روز به روز بانمکتر میشی شیطونیهات منو کشتهههههههههه فدات بشم منننننننننننن اداهات اونقده بانمکن که نگوووووووووووووو   نوکه زبونتو در میاری و میخندی  وقتی باهات حرف میزنیم قشنگ گوش میکنی انگار میفهمی که چی میگیم  خودتو به هر دری میزنی تا سینه خیز بری البته داری کم کم موفق میشی ها  شیشه شیرت رو هم میشناسی تا میبینیش بال بال میزنی و دهنتو باز میکنی بدجور وابسته تخت هستی فقط روی اون میخابی مجبوریم هرجا که میریم با خودمون برداریمش    راستی حموم کردن رو خیلیییییییییییی دوست داری   خلاصه جوجه ناز منییییییییییییییییییییییییییییییی تو مامان فدات بشه دیوونتم بدجور طاقت...
30 مرداد 1391

اغاز 4ماهگی

سلام ملوسکم عسلم فدات بشم ببخش چند مدت نتونستم به وبلاگت سر بزنم اخه تو مریض شده بودی حساسیت کرده بودی و همه ما مشغول تو بودیم  بالاخره خدا رو شکر بعد از کلی دوا و دکتر رفتن خوب شدی انشاا.. همیشه سالم و شاد باشی همینجا از مامان و بابای گلم که حسابی برات زحمت کشیدن و پا به پای ما رفتن تبریز و دکتر و بیمارستان و.. تشکر میکنم امیدوارم بتونیم زحمتهاشونو یه روزی جبران کنیم بخصوص مامانم که هم برات اشک میریخت هم منو دلداری میداد هم توی بیمارستان کلا زحمتت با اون بود... همچنین از دکترت (اقای دکتر گلزار)که واقعا برات زحمت کشید ممنونیم پسرم ١٥مرداد رفتی توی٤ماهگی از شیطنتهات که دیگه نگوووووووو ماشاا.. میخوای سینه خیز بری بدجور از حالا مامان؟؟...
17 مرداد 1391
1