امیر ابوالفضلامیر ابوالفضل، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 30 روز سن داره

زیباترین هدیه خدا*امیرابوالفضل*

عشقی از جنس بلور

سلام دنیای من  سلام فرشته زیبای من امیرم میخام از حس زیبایی که نسبت بهت دارم برات بگم حسی که با هیچ چی عوضش نمیکنم  وقتی صورت ماهت رو میبینم وقتی خنده های شیرینت رو میبینم انگار بهشت رو بهم میدن وقتی با اون صدای قشنگت منو صدام میکنی و میگی مااااااااماااااااااان   انگار بهشت رو بهم میدن  روزی صدها بار میبوسمت شاید هم بیشتر وقتی اون دستا و پاهای تپلیت رو میبوسم عششششششششششششششق میکنم   در عجبم چه جوری تونستم اون٩ماه رو صبر کنم تا تو بیای روزی هزاران بار توی ذهنم صورتت رو مجسم میکردم خیلی عجله داشتم تا ببینمت وااااااااااااای اولین باری که دیدمت و بغلت کردمت رو هیچ وقت از یادم نمیره بهترین لحظه عمرم بود ...
26 تير 1392

برای تمام وجودم امیرم

امیرم عطر ِ خواستن ِ تو از تمام ِ جانم فرّار شده.... انگار چشم هايت جادويم ميكند. تو آرامش ِ  مني ... عزیز مامان من با وجود تو مادر شدم من هر روز با شعرهايم كه تمام احساس ِ من است نوازشت ميكنم لمست ميكنم مي بوسمت موهاي نرمت را شانه ميكنم صورتت را ميشويم و به تو شعر ميدهم تا گرسنه ي احساس نباشي احساست دم دستت باشد قايمش نكني ،عزيزك ِ من و ما هر روز ...
13 تير 1392

نوشته های مادرانه من برای امیرم...

سلام پاره تنم سلام بهترینم وزیباترینم امشب میخاهم برایت بنویسم از اعماق وجودم  از زیباترین حس درونم  برایت مینویسم از ان روزهایی که مشتاقانه منتظرت بودیم روزهایی که لحظه شماری میکردم تا صورت ماهت را ببینم عطر نفسهایت را استشمام کنم و لمست کنم  یادم هست وقتی به هوش آمدم خیلی سردم بود و لرز شدیدی داشتم اما میگویند فقط اسم تو را زیر لب زمزمه میکردم... وقتی برای اولین بار دیدمت و در اغوشت گرفتم از شدت شوق فقط اشک میریختم و خدا رو شکر میکردم که فرشته ناز و سالمی به ما عطا کرده هنوز هم عاشق آن لحظه هستم که روی سینه ام گذاشتمت و لمست کردم چه زیبا بود صبح  پانزدهم اردیبهشت ١٣٩١ ... و اینک که دارد کم کم پایان ١سال بودنت ...
24 فروردين 1392
1