امیر ابوالفضلامیر ابوالفضل، تا این لحظه: 12 سال و 14 روز سن داره

زیباترین هدیه خدا*امیرابوالفضل*

تولدت مبارک

سلام همه وجودم  پاره تنم  بهانه نفس کشیدنم  امیرم فرشته کوچولوی من   اولین سالروز زمینی شدنت مبارک سال قبل درست همین زمان یعنی ساعت ٨صبح به دنیا اومدی  عزیزم با تمام وجودم عاشقانه فریاد میزنم دوستت دارم  این تبریک از طرف من و بابا رضاست عزیزم انشاا.. سالیان سال  سلامت و شاد باشی پست بعدی انشاا.. با عکسای جشن تولدت     ...
15 ارديبهشت 1392

حس عجیبم تو این روزها

سلام امیرم  ٢روز به تولدت مونده   باورم نمیشه این قدر بزرگ شدی الان که دارم اینارو مینویسم ساعت ٢ شبه و دارم اشک شوق میریزم هیچ وقت اولین لحظه ای که دیدمت وبه اغوش کشیدمت رو فراموش نمیکنم  باشکوهترین لحظه عمرم بود وقتی لمست کردم و عطر زیبای تنت رو حس کردم انگار به بهشت رفتم انگار دیگه من فقط من نبودم من شدم تو و تو شدی همه وجودم   امیرم تمام لحظه های عمرم رو به پات میریزم چون با تمام وجودم دوستت دارم تا ابد این چند تا عکس از ماه اول و دوم نوزادیته که تا حالا برات نذاشته بودم این عکسا هم روز اول تولدته توی بیمارستان ببین چقدر کوچولو بودی عشق مامان ...
13 ارديبهشت 1392

روز مادر

وقتی چشم به جهان گشودم  قلب کوچکم مهربانی لبخند و نگاهت را که پر از صداقت و بی ریایی بود احساس کرد. دیدم زمانی را که با لبخندم لبخند زیبایی بر چهره خسته ات نشست و دنیایت سبز شدو با گریه ام دلت لرزید و طوفانی گشت. از همان لحظه فهمیدم که تنها در کنار این نگاه پرمهر و محبت است که احساس آرامش و خوشبختی خواهم کرد... امسال دومین سالی ست که حس زیبای مادر بودن را در چنین روزی با تمام وجودم لمس میکنم خوشحالم و خدا را شاکرم که این توفیق را بر من نصیب کرد و امیر ابوالفضلم را به من هدیه داد تا من هم مادر باشم ولادت حضرت فاطمه و روز مادر و زن بر تمامی مادران و بخصوص مامان عزیزم و مهربونم مبارک   ...
11 ارديبهشت 1392

فقط 10 روز تا پایان 1 سالگیت مونده!

سلام... باورم نمیشه ... ١٠ روز دیگه ١ سالت تموم میشه چه زود گذشت انگار همین دیروز بود دنیا اومدی اونقدر لحظه های با تو بودن برام شیرینه که گذر زمان رو احساس نمیکنم  ١٠روز دیگه تولدته و ١ سالت تموم میشه امیرم روز به روز بیشتر وبیشتر عاشقت میشم تو در همه وجودمی و تو یعنی همه زندگی من و بابا   و اما کارای جدید گل پسرم فرهنگ لغت امیرابوالفضل اته با فتحه روی الف  یعنی افتاد آبه   یعنی آب دی دی  یعنی بیرون جدیدا شروع به رقص میکنی و دستتو کاملا ماهرانه میرقصونیش نمیدونم از کجا یاد گرفتی عاشق بیرون رفتنی شدییییییییییییییید این روزا بیشتر بغلی شدی و دوست داری بیشتر بغلم باش...
5 ارديبهشت 1392

اولین قدمهات مبارک!

سلام عزیزم     امیر جانم امروز در 12 ماهگیت برای اولین بار مسافت تقریبا 1.5 متری رو خودت تنهایی راه رفتی خیلی ذوق کردیم خودت هم همینطور  عزیزم قدمهایت همیشه استوار و پابرجا    اولین قدمهایت مبارک ...
1 ارديبهشت 1392

امیرم در دهه اول 12ماهگی

سلام شیطونکم اگه بگم چه شیطونیهایی میکنی خودت تعجب میکنی عاشق نمازی تا بابا جون یا بابا رضا یا هر کدومه ما میخاییم نماز بخونیم فوری میای میشینی پیشمون اول با مهر بازی میکنی بعد میری به سجده آخ فدات بشم منننننننننننننننننننننننننن بعدشم میری از پشت هلمون میدی یعنی زود باشید خم بشید برید سجده اینجا   برا اولین بار با نی آبمیوه خوردی اینم عکسش  اونقده ذوق کردم  خودت خیلی خوشت اومده بود  قبلا هر چی بهت ابمیوه میدادم نمیخوردی اما حالا با نی قشنگ میخوری نوش جونت عزیزم امیرم یه بار اشپزخونه بودم داشتم برات شیر میگرفتم یه هو دیدیم داری از روی مبل بهم دالی میکنی از ترس سکته کردم دویدم اومدم پیشت دیدم شیطونک...
1 ارديبهشت 1392

نوشته های مادرانه من برای امیرم...

سلام پاره تنم سلام بهترینم وزیباترینم امشب میخاهم برایت بنویسم از اعماق وجودم  از زیباترین حس درونم  برایت مینویسم از ان روزهایی که مشتاقانه منتظرت بودیم روزهایی که لحظه شماری میکردم تا صورت ماهت را ببینم عطر نفسهایت را استشمام کنم و لمست کنم  یادم هست وقتی به هوش آمدم خیلی سردم بود و لرز شدیدی داشتم اما میگویند فقط اسم تو را زیر لب زمزمه میکردم... وقتی برای اولین بار دیدمت و در اغوشت گرفتم از شدت شوق فقط اشک میریختم و خدا رو شکر میکردم که فرشته ناز و سالمی به ما عطا کرده هنوز هم عاشق آن لحظه هستم که روی سینه ام گذاشتمت و لمست کردم چه زیبا بود صبح  پانزدهم اردیبهشت ١٣٩١ ... و اینک که دارد کم کم پایان ١سال بودنت ...
24 فروردين 1392

عکسای دایی عطا و دایی سینا

امیرم امروز میخام از داییهات بگم داییهات خیلی دوستت دارن با اینکه از ما دورن اما همیشه جویای حالتن و عاشقت  ما هم دوسشون داریم اینم چند تا عکس از دایی های گلت دایی عطا کنار گلخونه نزدیک دانشگاهش(تورنتو) دایی عطا و زمستون تورنتو   من سنجاب خیلی دوست دارم توی خیابونهای شهر تورنتو پر سنجابه دایی سینا (شهر دبرسن مجارستان) تولد دایی سینا دایی سینا عاشق فوتباله حتی مجارستان هم تیم داره!!!!!!!!!!!!! دایی در حال مطالعه در دانشگاه داییها دوستتون داریم انشاا.. همیشه هر جای دنیا که هستید سلامت و شاد و موفق باشید دلمون براتون خییییییییییییلی تنگ شده ...
20 فروردين 1392